اینجا همه چیز درهمه

سلام پسرم عزیزم تموم زندگیم خوبی مامانی بعد از یه وقفه کوتاه اومدم دوباره واست پست بذارم

 روزا دارن مثل برق و باد میگذرن و شما هر روز بزرگتر و آقاتر میشی کارای جدید و حرفای جدید زیاد میزنی بعضی وقتا یه حرفای میزنی که من و بابایی از تعجب شاخ در میاریم که شما این حرفا رو از کجا یاد گرفتی

توقعاتتم مثل خودت هر روز بزرگ و بزرگتر میشن هر روز یه چیزی جدیدی ازمون میخوای چند روزه گیر دادی دومینو میخوام و خیلی چیزای دیگه....هر وقت بابا میخواد بره بیرون سفارش فالوده بستنی بهش میدی

تاکیدم میکنی که زود بخر و بیا خونه بجز اینکه روزی دوباره بستنی پاستوریزه برات میخریم

دو هفته پیشم رفتیم خونه ی عمو هادی امیرمحمد هم اونجا بود دیدی امیرمحمد رنگ انگشتی داره شماهم گیر دادی که واسم رنگ انگشتی بگیر منم واسه اینکه هر چی که شما میگی انجام ندم واست نگرفتم وقتی کاملا بیخیالش شدی رفتم واست خریدم شماهم کلی استقبال کردی(اینجوری قدر چیزی رو بیشتر میدونی) الانم کارت شده رنگ امیزی

خوب تو این مدت چندتای عکس ازت گرفتم که میخوام واست بذارم

اینم یه نمونه از ژست گرفتنات

اومدی تو اشپزخونه پیش مامانی با لوگوهات بازی میکنی

اینجاهم رفتیم پارک بعد از یه اسنک خوران حسابی داری فکر میکنی(دهنشم سس مالی کرده خخخخخ)

شما و رنگ انگشتیات

پیشاپیش روز مادر روز این فرشته ی زمینی رو به همه ی مادران مخصوصای مامانهای خوب نی نی پیچی تبریک میگم


تاریخ : 27 فروردین 1393 - 00:16 | توسط : غزل | بازدید : 4433 | موضوع : وبلاگ | 51 نظر

عید امسال و انچه گذشت

سلام به دوستای عزیزم امیدوارم تعطیلات ایام عید رو بخوبی سپری کرده باشین ولحظات خوشی رو پشت سرگذاشته باشید ما هم ایام عید مشغول مهمونی رفتن و گردش و مسافرتهای کوتاه چند روزه بودیم و خداروشکر بهمون خوش گذشت و یه عالمه عکس گرفتیم  ولی الان که میخواستم عکسها رو بذارم دیدم عکس تکی خیلی از علی ندارم و تمام عکساش دسته جمعیهخیلی حرص خوردم اخه عکسای خوبی بودن خوب دیگه چاره ی نیست

اولین گردش علمی مون به معدن سنگ اهن شهرمون بود همراه مامانجون وباباجون و خاله زهرا و مهلا و بابایی

علی هم از خواب بیدار شد به جمع ما پیوست

علی با ستایش دخترخاله مامانی

علی با دایی در روستای خوسف

علی درحال تاب دادن زندایی

پارک اهنشهر با اب نمای موزیکال

علی کنار سفره هفت سین خونه ی عموهادی

اینجا هم 11 فروردین با عمو هادی وزن عمو اومدیم گردش(لباس راحتی پوشیدم که واسه خودم خاکبازی کنم)

اینم اخرین عکس مربوط به روز سیزده بدر(متاسفانه عکس تکی از علی توی گردش سیزده نداشتم)

این هم بود انچه گذشت 13 روز ایام عید دوستای گلم خدانگهدار


تاریخ : 17 فروردین 1393 - 09:51 | توسط : غزل | بازدید : 4438 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

عید 93 و دیدار با دوست نی نی پیجی

سلام به دوستای عزیزم این عید باستانی رو بهتون تبریک میگم امیدوارم سال 93 سالی توام با شادی و موفقیت واسه شما دوستای گلم باشه


مامانی ببخشید میخواستم زودتر از اینا واست پست بذارم ولی مسافرت 3روزه و مهمون داری بعدش مجال پست جدید گذاشتن رو بهم نداد تا امروز که دایی اینا رفتن منم فرصت کردم که بیام نی نی پیج

خوب بگم که 28 اسفند چهارشنبه صبح راهی کرمان شدیم و شما هم خوشحال و سرمست که میخوای بری پیش مامانجون و باباجون و دایی وقتی رسیدیم دیگه شما رو نمیشد دید یا پیش خاله بودی یا مشغول شیطنت ولی شیطنتات خیلی ادامه نداشت چون سرماخوردگی چندروز پیشت برگشت و شما رو زمین گیر کرد

صبح پنجشنبه هم با خاله فرزانه قرار داشتیم چون حالت خوب نبود نمیخواستم ببرمت ولی دیدم اصرار داری که بیای منم زود امادت کردم رفتیم پیش نازنین جون و اقاطاها حالا بماند که چقدر خوشحال بودم که میخواستم دوست عزیزم رو ببینم وعده گاهم میدان ازادی بود اونجا هم حسابی با خاله فرزانه و نازنین و طاهاجون عکس انداختیم و شماهم نگاه از نازنین جون برنمیداشتی فقط شما خوب نشدی توی عکسا اخه مریض و حال ندار بودی.

اینم سفره هفت سین مون ولی چون قرار بود سال تحویل رو کرمان باشیم ساده انداختم

اینجا نشسته بودی تا حرکت کنیم بریم کرمان

اینجاهم 29 اسفند در کنار نازنین جون و طاهاجون

و در اخر شما گل پسر عزیزم که عینک افتابی بابایی رو زده بودی(الهی مامانی فدات شم با اینکه حال ندار بودی ولی بازم لبخند میزدی)

بقیه عکسات رو میذارم واسه پست بعدی پس تا بعد بای





تاریخ : 10 فروردین 1393 - 00:34 | توسط : غزل | بازدید : 3259 | موضوع : وبلاگ | 20 نظر