سلام
سلام به روی ماه تک پسرم و به همه دوستای عزیز ما دوباره برگشتیم بازم با یه وقفه ی طولانی تو این مدت که نبودیم یه چندروزی با علی اقا رفته بودیم کرمان خونه ی باباجون و عیدفطر کرمان بودیم
به علی هم خوش میگذشت البته نه مثل قبلا اخه اینبار بابایی همراهمون نبود و تو چندروز اخر بهونه ی بابایی رو میگرفتی یه وقتایی هم شیطونی میکردی عاشق کمد خاله شده بودی چون تو کمدش پر ازلوازم تحریر بود
شماهم که عاشق لوازم و تحریری خلاصه همه ی وسایل خاله رو به تاراج بردی
روز بعد از اینکه بابایی اومد کرمان با باباجون اینا و خانواده ی زندایی رفتیم سیرچ واسه تفریح جای همتون سبز عالی بود و خیلی هم خوش گذشت ناهار اونجا خوردیم عصر هم اش رشته درست کردیم همونجا و نوش جان کردیم
عزیزم عکس خیلی ازت گرفتم ولی همه خانوادگی هستن و نمیشه گذاشت بجز چندتایی
شما و امیر مشغول ساخت و ساز
اینجا هم شما کنار چشمه ی اب توکوه که خیلی سخت بود راهش ولی بابایی شمارو بغل کرد و اورد بالا
و در اخر شما بعد از اب بازی
نفسم می گیرد
در هوایی که نفسهای تو نیست