ما برگشتیم...

سلام

خوبین؟چه خبرا؟

چند روزی میشه که از مسافرت برگشتیم.جاتون خالی خیلی خوش گذشت درسته که سفرمون به شمال نبود ولی به نوبه خودش خوب بود.

خوب از سفرمون براتون بگم که چهارشنبه بعدظهر ساعت 5 که همسری از سرکار اومدن وسایل گذاشتیم تو ماشین و راهی شدیم حالا کجا.......به جای که صدکیلومتری شهرمونه و البته زادگاه پدربزرگ خدابیامرزم

راستی یادم رفت که بگم توی روستا بخاطر هوای سردی که داره زعفران کاشته میشه وموقعی که ما رفتیم زمان برداشتش بود.پدرشوهر گرام هم زعفرون داشتن و ماهم اونجا بی نصیب نموندیم و زعفرون پاک میکردیمعلی هم اونجا پسر خوبی بود ولی یه موقعهایی حسابی اتیش میسوزوندخوب اشکالی نداره دیگه بچه ست

یه ژست قبل از رفتن کنار دوچرخه که باید فعلا ازش دل بکنه

علی اقا دارن گل زعفرون پاک میکنن(فلش قرمز)اینجور پسر زحمت کشی دارم من

اینم گلهای زعفرون


تاریخ : 17 آبان 1392 - 05:58 | توسط : غزل | بازدید : 2524 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام