تمام ناتمام من باتو تمام می شود

سلام به روی ماهت عزیز دلم

این چند روز مشغول بازی کردن با گوشی مامان هستی حسابی هم سرت تو گوشیه ماشاالله بهتر از من یاد داری با گوشی بازی کنی یه موقعهایی که منعت میکنم از بازی کردن با گوشی گریه کنون میری پیش بابایی و میگی واسم گوشی یا تبلت بخر اخه مامانی گوشیش رو نمیده بازی کنم که البته کاشکی فقط بازی میکردی یا داری بازی نصب میکنی یا برنامه های رو گوشی رو پاک میکنی اینم از روزمرگی این چند روزت

پنجشنبه هم رفتیم خونه ی باباجون خوسف پسر خیلی خوبی بودی و اصلا ما رو اذیت نکردی البته صبح از خوشحالی همش رو حیاط بودی داشتی بازی میکردی متاسفانه یادم رفت دوربین رو ببرم واسه همین عکسی ازت ندارم بعدازظهر جمعه هم برگشتیم

صبح شنبه هم رفتیم واست کفش بخریم ولی تا ما کفش پسند کردیم شما هم غر زدی البته حق داشتی چون هوا خیلی گرم بود توهم خیلی راه رفته بودی حسابی خسته شده بودی منم از رو نمیرفتم و همچنان بدنبال کفش مورد نظرم بودم تا اینکه از دست شما مجبور به خرید شدم بعدازظهر دوتایی رفتیم خرید واسه لباس که من از همون اول واست بستنی وپاپ کورن خریدم که شما سرگرم باشی و من  بتونم باخیال راحت خرید کنم که خداروشکر جواب داد و موقع برگشت واست دومینو خریدم و اومدیم خونه وشماهم سرگرم بازی با دومینوهات شدی واینم گوشه ی از بازی کردنتات

 


تاریخ : 10 اردیبهشت 1393 - 05:28 | توسط : غزل | بازدید : 4792 | موضوع : وبلاگ | 35 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام