جشن تولد امیرمهدی(پسر عموم)

جشن تولد امیرمهدی(پسر عموم)

سلاممممممممممممم به دوستای عزیزم دیشب تولد امیرمهدی پسرعموم بود رفتیم خیلی بهم خوش گذشت یه عالمه عکس گرفتم ولی امشب مهمون داریم مامانی وقت نمیکنه عکسام رو بذاره ولی قول داده خیلی زود بیاد عکسای تولد رو واسم بذاره فعلا بای
تاریخ : 29 شهریور 1392 - 06:47 | توسط : غزل | بازدید : 2736 | موضوع : فتو بلاگ | 14 نظر

یه شب خوب...

یه شب خوب...

عزیز مامان اینم عکس دو شب پیشه که با عمه هانیه وعلی اقا من وشما وبابایی رفته بودیم پارک که حسابی بهمون خوش گذشت شماهم اصلا اذیت نکردی واسه خودت بازی میکردی بعد از اینکه شام رو پارک خوردیم باهم رفتیم شهربازی شماهم حسابی ذوق زده شده بودی اسم تموم بازیها رو میپرسیدی ولی سوار هیچ کدوم نمیشدی که نمیدونم واسه ترس بود یااینکه علاقه نداشتی خلاصه کلی هم اونجا خوش گذروندی ساعت 12 اومدیم خونه.ببخشید مامانی همین عکس بیشتر از شما ندارم اخه تا دوربین رو دستم می دیدی سریع ازم میگرفتی واسم عکاس میشدی.مامان فدات شه که شما عاشق عکس گرفتنی بووووووووووووووووووووووس واسه تک پسرم
تاریخ : 24 شهریور 1392 - 00:47 | توسط : غزل | بازدید : 1923 | موضوع : فتو بلاگ | 24 نظر

گل گلدون من

گل گلدون من


تاریخ : 20 شهریور 1392 - 22:59 | توسط : غزل | بازدید : 1419 | موضوع : فتو بلاگ | 19 نظر

نقاشی علی جون

نقاشی علی جون

مامان قربونت برم که تو عاشق نقاشی کشیدنی این نقاشی رو بین یه دفتر کامل که نقاشی کشیده بودی تونستم بذارم اخه نقاشی که میکشیدی هنوز خشک نشده بود صفحه میزدی همشون بهم رنگ میدادن باهم قاطی میشدن.این نقاشی تون هم واسه خودش حکایتی داره دیروز که داشتی نقاشی میکشیدی گفتم علی این ادمه یا هیولا ؟ گفتی نه هیولا نیست این تویی که داری با لب تاب بازی میکنی اینم تلفنه داری با سمیرا(دوست مامانی) حرف میزنی(قسمتای سبز رو میگفت تلفن ولب تاب) الانم افتاب میره(اشاره به خورشیدی که کشیده بود)وقتی نقاشی رو علی واسم تفسیرکرد دیگه از زندگی ناامید شدم چون اونیکه من میگفتم هیولا تو گفتی مامانیه.دوم اینکه منو پای لب تاب و گوشی بدست دیدی تاکه به قول خودت افتاب بره.ما همسن اینها بودیم مامانمون یه مداد وبرگه بهمون میداد وفقط بلد بودیم خط خطی کنیم در همین حد حالا این نیم وجبی ها نقاشی میکشن در حد پیکاسو بعد تفسیرشم میکنن والا...
تاریخ : 18 شهریور 1392 - 23:59 | توسط : غزل | بازدید : 2029 | موضوع : فتو بلاگ | 22 نظر

ماجرای خریدن ابرنگ به روایت تصویر


تاریخ : 17 شهریور 1392 - 22:15 | توسط : غزل | بازدید : 1521 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

علی پسر شیطون من

سلامممممممممم

امروز موفق شدم که بیام و از کارای علی اقا بنویسم چون شما الان در خواب نازی و منم با خیال راحت دارم واست مینویسم.اول اینکه تو این یه ماهی که نبودیم به جز عکسای که پست قبلی گذاشتم عکس دیگه ای ازشما ندارم واسه اینکه دوربین مون دست عمو هادی بود میخواست بره مسافرت حالا منم اینجا بدون عکس از شما موندم خیلی مهم نیست چون بجاش از کارای که کردی مینویسم.مهمترین کاری که کردی راضی شدی بری ارایشگاه موهات رو کوتاه کنی البته بعد از 4ماه کلنجار رفتن  با شما طلسم شکست شما رفتی ارایشگاه وحسابی خوشکل شدی هوراااااااااااا                                                          *دومین کار شیرین زبونی های شماست که همه انگشت به دهن مونده بودن که شما این حرفا رو از کجا یاد گرفتی .تا کار بدی انجام میدی قبل از اینکه بهت تذکر بدیم یه قیافه حق به جانب به خودت میگیری و میگی من این کار ونکردم امیر محمد بود(پسر عمو حسین) ما هم دیگه چیزی به شما نمیتونیم بگیم اگه چیزی بخوای ما گوش حرفت نکنیم میگی من باهات قهرم دیگه پسرتون نیستم پسر عمو حسینم بازم اینجا ما تو کف حرفات میمونیم.وقتی کسی میاد خونمون(اقوام درجه یک)میخوان برن دم در ورودی وایمیسی میگه من گناه دارم من تنهام نرید اونهام دلشون واست میسوزه یا همراه خودشون میبرنت یا پیشنهاد میدن واسش یه نی نی بیارن که دیگه بچه تنها نباشه خیلی چیزای دیگه هم میگی که الان یادم نمیاد دیگه از شیطونی هاتم چیزی نگم بعضی وقتا کلافه میشم به بابات میگم این به کی رفته که اینقدر شره بابای هم میگه نمیدونم حتما منظورت اینه یا به من رفته یا به خانواده ی من هههههههههههههههههههههه


تاریخ : 16 شهریور 1392 - 00:35 | توسط : غزل | بازدید : 1296 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

بدون شرح...


تاریخ : 14 شهریور 1392 - 06:20 | توسط : غزل | بازدید : 1437 | موضوع : وبلاگ | 19 نظر

ما اومدیمممممممممم

ما اومدیمممممممممم

سلاممممممممممم به همه ی دوستای نی نی پیجی عزیز غیبت طولانی ما رو ببخشید یه چند وقتی اشتراک نت مون تموم شده بود همسری هم حسابی درگیر چندتا کار شده بود وقت نمیکرد بره واسمون وصل کنه تا که امروز موفق شدیم همسری رفت واسمون دوباره اشتراک گرفت. تو این یه ماهی که نبودیم چند روزی رفتیم مسافرت که سر یه فرصت مناسب میام همه ماجراهای سفرمون رو واستون مینویسم. در ضمن از همه ی دوستای که تو این مدت بهمون سر زدن وجویای حالمون شدن ممنونم وخیلی هم خوشحالیم که دوستای به این مهربونی داریم
تاریخ : 13 شهریور 1392 - 03:42 | توسط : غزل | بازدید : 1271 | موضوع : فتو بلاگ | 12 نظر