دیشب بالاخره بعد از چند روز سروکله زدن با شما راضی شدی که بریم ارایشگاه.ساعت 9.30 رفتیم دیدیم ارایشگاه شلوغه گفتیم اگه اونجا بشینیم شاید دوباره بترسی شروع کنی گریه کردن به همین دلیل یه سری رفتیم خونه باباجون که هم یه ساعتی اونجا بازی کنی هم ارایشگاه خلوت شه.اونجا هم حسابی بازی کردی عموحسین هم که اومد با مهلا قایم موشک بازی میکردین وقتی مهلا پیدات میکرد کلی ذوق میکردی .بعد از خونه باباجون دوباره بردیمت ارایشگاه تا خواستیم پیاده شیم شروع کردی گریه کردن وبهونه اوردن من از اون اقاهه میترسم اون اقاهه دعوام میکنه دلم درد میکنه سرم درد میکنه بااینکه بهت قول دادیم واست اسکوتر میخریم بازم راضی نشدی دوباره مجبور شدیم برگردیم خونه.بچه که بودی از ارایشگاه میترسیدی الانم که بزرگ شدی هنوزم میترسی اخه نمیدونم چکار کنم که ترست بریزه
اماده رفتن به ارایشگاه
-
maman goliسه شنبه 25 تیر 1392 - 06:04
-
مامان امیرارشاسه شنبه 25 تیر 1392 - 14:37
-
مامان رزسه شنبه 25 تیر 1392 - 20:07
-
مامان فرهامسه شنبه 25 تیر 1392 - 20:56
-
کسرا جــــونسه شنبه 25 تیر 1392 - 23:29
-
مامان مهشیدچهارشنبه 26 تیر 1392 - 02:42
-
مامان فرزانهچهارشنبه 26 تیر 1392 - 03:53
-
غزل(مامان علی)چهارشنبه 26 تیر 1392 - 18:28
-
مامان لی لیچهارشنبه 26 تیر 1392 - 18:48
-
مامان فربدچهارشنبه 26 تیر 1392 - 19:18
-
مامان امیرارشاچهارشنبه 26 تیر 1392 - 20:17
-
مامان علی کوچولوپنجشنبه 27 تیر 1392 - 00:23
-
مامان علی کوچولوپنجشنبه 27 تیر 1392 - 01:01
-
فنجوسکپنجشنبه 27 تیر 1392 - 03:59
-
مامان امیرمحمدپنجشنبه 27 تیر 1392 - 19:23
-
مامان امیرمحمدپنجشنبه 27 تیر 1392 - 19:24
-
عمادجمعه 2 خرداد 1393 - 23:08
-
عمادجمعه 2 خرداد 1393 - 23:08